سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوفه های سپیدار

ستار خان سردار ملی از دلاور مردان عصر مشروطه :

بنابر آنچه امیرخیزی و دیگر کسانی که ستار خان و زندگی او را از نزدیک شاهد بوده اند

سردار ملی ایران به مکتب نرفته و درس نخوانده بود وسواد نداشت

این نقیصه را برخی از نویسندگان - پاره ای به عمد واز روی غرض و عده ای از سطحی نگری - بزرگ کرده اند و آن را تعمیم داده واز نقاط ضعف

نهضت مشروطه خواهی شمرده اند .

نویسندگان کتاب " دو مبارز جنبش مشروطه " در زمینه بیسوادی ستار خان سخن جالبی دارند:

آنهایی که دانسته و ندانسته ستار خان و دیگر مبارزان و مجاهدان راه آزادی را به جرم نداشتن سواد تخطئه میکنند و قلم بطلان بر تمام

خدمات ارزنده آنها می کشند راه اشتباه می پیمایند .

مردانی از این دست "توفیق با سوادشدن " را نداشته اند ولی با فهم و شعور و در یافتی که از نیک و بد روزگار داشتند

با شور و ایمانی که باعث اعجاب میشود پیکار می کردند . در مقابل این بیسوادان عامی ولی صمیمی و یک رنگ گروهی تحصیل کردگان

و روشنفکران هم وجود داشته اند که سر سپرده پترزبورگ بودند و رنگ عوض می کردند ..... در ظاهر نماینده ملت بودند ولی در نهان

سر در پیش بارگاه مستبدان خم می کردند .  

بر گرفته از کتاب : ستارخان

نویسنده : محمد احمد پناهی (پناهی سمنانی )

photo14_1.jpg

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com

 

 

 

خداوندا ! دوست دارم با کفشهایم در خیابان قدم بزنم و به تو فکر کنم تا آنکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com


نوشته شده در دوشنبه 90/2/19ساعت 5:0 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

جسارت

دو عدد دانه در زیر خاک پر برکت بهاری کنار هم نشسته بودند .

دانه ی اولی گفت : "می خواهم رشد کنم می خواهم ریشه هایم را به اعماق خاک بفرستم .

می خواهم جوانه ام خاک بالای سرم را بشکافد و سر برآورد .

می خواهم غنچه های لطیفم را به نشانه ی ورود بهار برافرازم .

می خواهم گرمای خورشید را بر رخسارم و موهبت شبنم صبحگاهی را بر گلبرگم احساس کنم ".

دومی گفت : "من میترسم . اگر ریشه هایم به اعماق خاک فرو بروند نمی دانم در آن تاریکی به چه بر خواهند خورد .

اگر به زحمت راهی از میان خاک سفت بالای سرم باز کنم ممکن است جوانه ی لطیفم آسیب ببیند .

اگر غنچه هایم را باز کنم و حلزونی بخواهد آن را بخورد چه ؟

اگر قبل از آنکه گل هایم باز شود کودکی مرا از دل زمین بیرون آورد چه ؟

نه.... بهتر است منتظر بمانم تا خطر ها رفع شود ."

و منتظر ماند .

مرغ خانگی خاک نرم و مرطوب بهاری را در جست و جوی غذا می کاوید دانه ی منتظر را پیدا کرد و بی درنگ آن را خورد .    

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 4:14 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم

در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق   از دلبستگی هایم

چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم

خداحافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ .....   بدون تو گمان کردی که می مانم ؟؟؟؟

خداحافظ .....  بدون من یقین دارم که می مانی !!!!!

67279.jpg


نوشته شده در یکشنبه 89/12/15ساعت 9:48 صبح توسط آهو نظرات ( ) |

l00956337251.jpg

در خلوت و صفای دیارفرشتگان

جنگل میان دامن شب آرمیده است

زیبایی و شکوه دل انگیز نو بهار

برآن دیار دامن رحمت کشیده است

از بیشه های خرم و آرام دوردست

آوای دلکش پریان می رسد به گوش

گم کرده ره کبوتر افسونگر نسیم

بوی بهشت گم شده ای می کشد به دوش

شب تا سحر شکوفه و گلبرگ ارغوان

از شاخه ها به روی تن آن دو یار ریخت

گاهی نسیم زمزمه می کرد و می شتافت

گاهی سکوت همهمه می کرد و می گریخت

l00956337296.jpg


نوشته شده در سه شنبه 89/11/19ساعت 4:15 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

جهان را دگرگون کن

وقتی جوان بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم دریافتم که تغییر کاریست بسیار مشکل از این رو سعی کردم کشورم را تغییر

 

دهم . وقتی فهمیدم که نمی توانم کشورم را تغییر دهم توجهم به شهرم جلب شد .

نتوانستم شهرم را تغییر دهم و حالا که سنی از من گذشته فهمیدم تنها چیزی که می توانم تغییر دهم " خودم " است

 

و ناگهان دریافتم که اگر مدتها قبل خودم را تغییر داده بودم می توانستم خانواده ام را تحت تاثیر قرار دهم .

من و خانواده ام می توانستیم شهرمان را تحت تاثیر قرار دهیم و آنها میتوانستند کشور را تحت تاثیر قرار دهند و به درستی که می توانستم دنیا را تغییر دهم .

128489247425689.jpg


نوشته شده در دوشنبه 89/11/11ساعت 9:18 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

زوج هایی دیده ام که گویی از دست داده اند

برق عشق را در چشم هایشان

ومیدانم که این تقدیر ما نیست

چراکه رابطه ی ما چه بسیار عمیق

وچه بسیار پرآرزو 0000

وچه بسیار مسئولانه است...

وچون هیچ گاه یکدیگر را حق مسلم خود نمیدانیم

آنچنانیم با یکدیگر که گویی

برای یکدیگر تازه ایم...

 میدانم داشتن چنین ارتباطی چون رابطه ی ما دشوار است

من همه روزه و هر لحظه تو را سپاس میگویم

که این گونه زیبا ترین بخش هستی منی...

12866512867omon74mhacwsmtdwid.jpg


نوشته شده در پنج شنبه 89/11/7ساعت 11:51 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

 

 

 800px-ararat_pia03399_modest.jpg

آرارات کوهی است تک افتاده آتشفشانی خاموش با چکاد برفپوش به هیچ سلسله جبالی تعلق ندارد  

استوار و باشکوه است با ابهت و جلال خیره کننده .

نامش برگرفته از سرزمین و کشور باستانی اوراتور است در انتهای خاوری ترکیه امروزی نزدیک مرز ایران و ارمنستان

قامت افراشته است .

از همه کوههای اروپا بلندتر است دو قله دارد : آرارات بزرگ 5156 متر درشمال باختری و آرارات کوچک با 3914 متر

ارتفاع در جنوب خاوری .

ارمنیان آن را کوه ماسیس می خوانند ترکها آن را آغری داغ نامیده اند . زیرا در استان آغری واقع است .

ایرانیان بر آن نام کوه نوح نهاده اند و اعراب در "در ماخذ اسلامی" آرارات بزرگ را جبل الحارث وآرارات کوچک را

جبل الحویرث نوشته اند اما جهانیان این کوه را به همان نام باستانی آرارات می شناسند .

به روایت تورات کشتی نوح پس از طوفان بر چکاد آرارات به خشکی نشست اما مطابق قرآن محل نشستن این

کشتی کوه جودی بوده است .

آرارات گاه به خشم می آید می لرزد و می لرزاند زمین لرزه ی ویرانگر سال 1840 (1256 هجری قمری) غرشی

بود که آرارات برآورد و تلفات و خسارات ناشی از آن بس عظیم بود و پیرامون این کوه داستانها و افسانه ها گفته یا ساخته اند .

 


نوشته شده در یکشنبه 89/10/26ساعت 4:22 عصر توسط آهو نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin