شکوفه های سپیدار
جسارت
دو عدد دانه در زیر خاک پر برکت بهاری کنار هم نشسته بودند .
دانه ی اولی گفت : "می خواهم رشد کنم می خواهم ریشه هایم را به اعماق خاک بفرستم .
می خواهم جوانه ام خاک بالای سرم را بشکافد و سر برآورد .
می خواهم غنچه های لطیفم را به نشانه ی ورود بهار برافرازم .
می خواهم گرمای خورشید را بر رخسارم و موهبت شبنم صبحگاهی را بر گلبرگم احساس کنم ".
دومی گفت : "من میترسم . اگر ریشه هایم به اعماق خاک فرو بروند نمی دانم در آن تاریکی به چه بر خواهند خورد .
اگر به زحمت راهی از میان خاک سفت بالای سرم باز کنم ممکن است جوانه ی لطیفم آسیب ببیند .
اگر غنچه هایم را باز کنم و حلزونی بخواهد آن را بخورد چه ؟
اگر قبل از آنکه گل هایم باز شود کودکی مرا از دل زمین بیرون آورد چه ؟
نه.... بهتر است منتظر بمانم تا خطر ها رفع شود ."
و منتظر ماند .
مرغ خانگی خاک نرم و مرطوب بهاری را در جست و جوی غذا می کاوید دانه ی منتظر را پیدا کرد و بی درنگ آن را خورد .
Design By : Pars Skin |